English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8049 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to sharpen one's appetite U اشتها صاف کردن
to whet appetite U اشتها صاف کردن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
withstanding U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
support U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
anorexic U کم اشتها
relish U اشتها
relishing U اشتها
relishes U اشتها
jadish U بی اشتها
jaded U بی اشتها
appetite [for] U اشتها [به]
appetite U اشتها
appetites U اشتها
anorexic U بی اشتها
relished U اشتها
orexis U اشتها
bear U تقبل کردن تحمل کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
anorexic U داروی اشتها کم کن
appetite U اشتها ارزو
appetitive U اشتها اور
appetize U به اشتها اوردن
appetites U اشتها ارزو
starters U اشتها آورها
heartily U از روی اشتها
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
to give somebody an appetite U کسی را به اشتها آوردن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
starters U پیش غذاها. اشتها آورها
suppressant U داروی جلوگیر [مثال اشتها]
stomachic U اشتها اور شربت اشتهااور
Onions stimulate the appetite. U پیاز اشتها راتحریک می کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
ghrelin [hunger hormone] U گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
toleration U تحمل
tolerances U تحمل
enduringness U تحمل
tolerance U تحمل
passiveness U تحمل
good humor U تحمل
longanimity U تحمل
endurance U تحمل
intolerancy U عدم تحمل
bearable U تحمل پذیر
tolls U تحمل خسارت
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
tolling U تحمل خسارت
supportable U قابل تحمل
forbore U تحمل کرد
intolerability U تحمل ناپذیری
weathered U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
sustainable U قابل تحمل
weather U تحمل یابرگزارکردن
intolerance U عدم تحمل
toll U تحمل خسارت
take it <idiom> U تحمل مشکلات
frustration tolerance U تحمل ناکامی
fault tolerance U تحمل نقص
impassibility U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
bearing capacity U گنجایش تحمل
insufferable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
sufferable U تحمل پذیر
endurable U تحمل پذیر
unbearable U تحمل ناپذیر
defrayal U تحمل هزینه
tolerator U تحمل کننده
expected time U زمان تحمل
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
forbearance U تحمل امساک
abiding U تحمل کننده
beyond bearing U تحمل ناپذیر
beyond bearing U غیرقابل تحمل
good humouredly U با صبر و تحمل
tolerable U قابل تحمل
tolerable U تحمل پذیر
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
tolerance U حدود قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
tolerances U حدود قابل تحمل
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
borne U تحمل کرده یاشده
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
stress tolerance U تحمل فشار روانی
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
gameness U طاقت تحمل مصائب
intolerable U غیر قابل تحمل
bearingly U از روی تحمل و بردباری
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
tie U عضو تحمل کننده کشش
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
ties U عضو تحمل کننده کشش
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bearing U قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com